سفارش تبلیغ
صبا ویژن
» Today hit:27 » Yesterday hit:56 » All hit:288262
  • shotokanpoloto - تازه ها
    » درباره ی من
    shotokanpoloto - تازه ها
    مدیر وبلاگ : shotokanpoloto[105]
    نویسندگان وبلاگ :
    arazin (@)[5]


    تازه فیلم عکس فیزیک موبایل
    » لوگوی من
    shotokanpoloto - تازه ها

    » Day Links » Notes Subjects » My Archives » My Friends Logo » My Friends Links » My Music
    » Yahoo » Search


    »» به اسم دموکراسی »» date:86/4/28 «» 10:54 ع
    هاله اسفندیاری

    من هاله اسفندیاری هستم متولد ایرانم 67 سال دارم در آمریکا زندگی می کنم در شهر واشنگتن تحصیلاتم را در اتریش انجام دادم 44 سال پیش از دانشگاه وین در رشته روزنامه نگاری و تاریخ هنر فارغ التحصیل شدم پس از اتمام تحصیلاتم رفتم به بنیاد فرح و در آنجا مسئول مرکز فرهنگی باغ فردوس بودم و همچنین رابط بین موزه های زیرنظر بنیاد و بنیاد دو ماه قبل از انقلاب از ایران رفتم به لندن یک سال و نیم در لندن بودم و آنجا کار نمی کردم. 1980 رفتم به آمریکا به شهر پرینستون در ایالات نیوجرسی و در دانشگاه پرینستون به مدت 14سال زبان فارسی را تدریس کردم. در سال 1996 یک بورس مطالعاتی از مرکز ویلسون که در واشنگتن قرار دارد گرفتم و در ارتباط با تمام کردن یک کتاب در باره زنان ایران که قبلاً شروع کرده بودم به تدوینش.
     
    در اوخر 1997 بود که مسئول برنامه بین الملل مرکز ویلسون با من تماس گرفت و پیشنهاد کرد که به صورت پاره وقت بیایم آنجا و یک برنامه خاورمیانه درست کنم.

    یحیی کیان تاج بخش

    من یحیی کیان تاج بخش هستم متولد 1340 تهران در سن حدود هفت یا هشت سالگی به مدرسه شبانه روزی در انگلیس رفتم در آن زمان پدر من در دفتر فرح پهلوی کار می کردند با مسئولیت روابط عمومی و در سال 1975 ایشان به سوئیس رفتند و با عنوان کارمند اداری سازمان ملل شروع به کار کردند من ادامه تحصیلم را در انگلیس تا مقطع فوق لیسانس ادامه دادم و در سال 1984 با فوق لیسانس مدیریت شهری از انگلیس رفتم به شهر نیویورک شهری که مادرم در آن اقامت داشت. در آمریکا تا زمان حدود 1997 من هیچ توجهی به مسائل ایران نداشتم زبان فارسی بلد نبودم خواندن و نوشتن بلد نبودم و تا آن زمان تقریباً هیچ علاقه ای به مسائل ایران نداشتم و دنبال نمی کردم.

    رامین جهانبگلو

    من رامین جهانبگلو هستم فرزند امیرحسین جهانبگلو و خجسته کیا که در 7 دی 1335 در تهران متولد شدم تحصیلات ابتدایی ومتوسطه ام را در تهران انجام دادم تا سال 1353 و از سال 1353 تا سال 1372 در فرانسه مشغول تحصیل فلسفه، علوم سیاسی و تاریخ بودم.

    یحیی کیان تاج بخش

    در نیویورک با آقای بیژن خواجه پور برای بار اول آشنا شدم ایشان خودش را به من معرفی کرد ایشان به من توصیه کردند زمانی که من سفر کنم به ایران با مجموعه مجله گفتگو همکاری کنم و ایشان توصیه کردند که به من تعریف کردند که مجله گفتگو محلی هست و مجله ای است که به اصطلاح مفاهیم جدید مربوط به دموکراسی مربوط به جامعه مدنی آنجا بحث می شود و در آن مجله منتشر می شود و اشاعه می شود.

    ضمنا آقای خواجه پور در همان سفری که به نیویورک داشتند در یک محل دیگر من با ایشان ملاقات کردم ایشان در یکی از دفاتر متعلق به بنیاد سوروس سخنرانی داشتند در مورد انتخابات و تاسیس شوراهای شهر در ایران این یکی از اولین بارهایی که من در مورد این مقوله شنیده بودم و در آن جلسه دوباره با آقای ریشتر مدیر برنامه سوروس و مدیر برنامه ایران سوروس و بخش خاورمیانه ایشان در آنجا حضور داشتند.

    رامین جهانبگلو

    با افرادی آشنا شدم همکارهام که از جمله یکی از آنها دیوید کمران با مجله دموکراسی آشنا کرد و در آن مجله من یک مقاله ای در مورد این تحقیقم در مورد روشنفکران نوشتم که چاپ شد و از طریق ایشان من آشنا شدم با آقای مارک پلتنر که رئیس این مجله دموکراسی بود و از عناصر مهم ned که می شه گفت بنیاد در حقیقت دموکراسی یا به هر صندوق مالی دموکراسی در آمریکا.
    آقای پلتنر با من تماس گرفتند و گفتند در همان سال 1002 به من گفتند که مایکسری بورس هایی داریم فلورشیپ هایی داریم که امسال سال اول آنهاست و اگر شما برایتان جالب هست ما با شما تماس بگیریم و من گفتم بله برای من جالب است در آن دوره کار من در دانشگاه تورنتو تمام شده بود و من فعالیتی نداشتم و ایشان با من تماس گرفتند و گفتند که این بورس هست و اگر شما بخواهید می توانید از اکتبر 1002 بیایید به آمریکا، واشنگتن و کارتان را شروع کنید از آنجا ارتباط من با نهادهای سیاسی آمریکا شروع شد.

    هاله اسفندیاری

    هدف از گذاشتن برنامه ایران چه بود؟

    علاوه بر برنامه کشورهای خاورمیانه هدف از برنامه ایران این بود وقتی یک سخنرانی از ایران می آید و در یک مرکزی به اهمیت مرکز ویلسون صحبت می کند یک عده ای می آیند و حرف های آنها را گوش می کنند.

    اینهایی که به این جلسات می آیند چه کسانی هستند؟

    سیاست سازان هستند، سیاست سازان یعنی چه در آمریکا؟

    سیاست سازان در شهر واشنگتن یعنی کسانی که در نهادهای دولتی فعالیت می کنند، کسانی که در کنگره آمریکا کار می کنند، کسانی که در نهادهای اطلاعاتی هستند ،کسانی که در رسانه های گروهی کار می کنند، کسانی که در بنیادها هستند، کسانی که در دانشگاهها فعالیت می کنند و کسانی هم که در مراکز تحقیقاتی هستند یعنی طیف خیلی وسیعی را این سیاست سازان در بر می گیرد.

    یحیی کیان تاج بخش

    بنابراین دیدیم که بعد یک بعد پروژه برنامه های آشکار هست و آن برنامه های آشکار هست بعد دو نهادسازی فرهنگ سازی و شبکه سازی هست ولی بعد سه در واقع آن اهداف درازمدت بنیاد سوروس هست که پیاده کردن فلسفه جامعه باز هست.

    هاله اسفندیاری

    اما نقش من در این وسط چه بود؟

    نقش من یکی اینکه شناسایی سخنرانها بود و من چون سالها از ایران دور بودم در مرحله واقعاً با متخصصین ایرانی که در واشنگتن بودند مشورت می کردم و از آنها اسم می خواستم یا متخصصین ایرانی که در سراسر آمریکا در دانشگاهها در مراکز تحقیقاتی و غیره کار می کردند. نحوه دیگر این بود که من بعضی وقتها که به ایران سفر می کردم اگر اسمی داشتم با این شخص تماس می گرفتم و یک آشنایی برقرار می شد.

    نقش دیگر من این بود که ریاست جلسه را به عهده داشتم مدیریت جلسه را می کردم معمولا اگر یک سخنران بود سر یک ساعتی جلسه شروع می شد سی وپنج دقیقه سخنران صحبت می کرد بیست و پنج دقیقه هم صرف سوال و جواب می شد. در طی این سالها وقتی شما تعداد این جلسات را پشت سر هم بگذارید و سخنرانهایی که آمدند به این نتیجه می رسید که خواهی نخواهی یک شبکه ای ارتباطی بین سخنرانان افرادی که ملاقات می کنند از بنیادها مراکز تحقیقاتی نهادهای دولتی و متخصصین مسائل ایران و همچنین سخن رانان دیگری که از ایران می آمدند چون بعضی وقتها ما بیش از یک سخنران داشتیم مثلاً یک کنفرانس داشتیم و سه نفر از ایران می آمدند و الزاماً شاید این سه نفر همدیگر را نمی شناختند.

    رامین جهانبگلو

    بخاطر اینکه خانم اسفندیاری که ایشان مسئول بخش خاورمیانه نهاد وودرو ویلسون هستند و همسر آقای شائول بخاش هستند که ایشان یهودی الاصل هستند و در ایران قبل از انقلاب هم فعالیت داشتند، رئیس یک روزنامه فکر می کنم تهران تایمز بودند یا کیهان اینترنشنال به زبان انگلیسی و در دانشگاه جورج میسن الان تدریس می کنند خانم اسفندیاری دقیقاً خیلی از افراد را در نهادهای مختلف آمریکا می شناخت و موجب شد که این آشنایی ها با آن افراد صورت بگیرد افرادی از بنیاد کارنگی، افرادی از بنیاد بروکین، افرادی از کنگره و خود نهاد وودرو ویلسون در حقیقت می شه گفت پول اصلی اش، هزینه اصلی کارش را از نهاد کنگره آمریکا می گرفت بنابراین آشنایی ها و نزدیکی هایی با همدیگر داشتند.

    یحیی کیان تاج بخش

    کلاً نقش من به عنوان مشاور به خصوص در طرح ها و پروژه هایی که در حیطه تخصص من نبوده نقش بنده هماهنگ کننده این پروژه بین نهادهایی که در ایران بوده افرادی که در ایران بوده و دفاتر بنیاد سوروس یعنی در واقع ما را ترجمه اسناد برقراری ارتباط پاسخ به سؤالات اداری و غیره به طور کلی مشاوره به بنیاد سوروس و دفاتر سوروس در مورد مسائل سیاسی فرهنگی اجتماعی ایران بوده یعنی سؤالی بود در مورد تحولات یا وضعیت ایران.

    رامین جهانبگلو

    خانم هاله اسفندیاری و آن نهادهای آمریکایی از همان سال 2002 یک دعوتی از من کرده بودند و از چند تن از هموطنان دیگر به یک کنفرانسی به نام کنفرانس یوسی اله که این کنفرانس اسمش یوسی اله بود برای اینکه توسط یک بخشی از دانشگاه یوسی اله برگزار می شد ولی در حقیقت خرج کنفرانس را وزارت خارجه آمریکا بیشتر تقبل می کرد و در این کنفرانس یکسری از افرادی که انتخاب شده بودند از خاورمیانه، اسرائیلی، فلسطینی، اردنی، عربستان سعودی، کویتی، عراقی و آمریکایی به این کنفرانس می آمدند و به مدت سه، چهار روز با همدیگر در مورد مباحث مختلف در گروه های مختلف صحبت می کردند این کنفرانس تقریباً دو بار و گاهی سه بار در سال برگزار می شد و این محیط خیلی مهمی بود برای اینکه افراد بتوانند باهم آشنا شوند و من هم در این کنفرانس شرکت کردم این کنفرانسی که من شرکت کردم بیشتر در آتن بود و دو بار آن در اردن بود و در آنجا با یکسری افراد آمریکایی آشنا شدم و یکسری افراد که از اسرائیل می آمدند و این افراد، افرادی مثل آقای یوسی آی فر بود که بیشتر ماموران اطلاعاتی بودند.

    هاله اسفندیاری

    دانشگاه یوسی اله سالهاست که یک کنفرانس خاورمیانه می گذارد اخیراً چند سال هست که در آتن می گذارد با همکاری وزارت دفاع یونان قبلاً در سایر کشورهای اروپایی می گذاشتند. اینها 150 نفر را از کشورهای خاورمیانه از مصر تا ایران دعوت می کنند از استاد دانشگاه از نخبگان از کسانی که در گذشته در نهادهای اطلاعاتی بودند الان احتمالاً در دانشگاه ها تدریس می کنند از فعالان دموکراسی از نهادهای مدنی یعنی یک گروه 150 نفری را دعوت می کنند. همیشه هم تکیه شان این است که مسائلی که در این کنفرانس مطرح می شود جائی منعکس نشود ولی آن چیزی که در ارتباط با این کنفرانس مهم است شبکه ارتباطی که در خارج از جلسات کنفرانس بوجود می آید یعنی یک عده باهم در خارج از جلسات این کنفرانس تماس می گیرند و باهم صحبت می کنند بالاخره صبح و ظهر و شب باهم هستند از کشورهای مختلف می آیند و درباره مسائل گوناگون مسائلی که در جلسات الزاماً مطرح نمی شود در حالت غیررسمی در خارج این جلسه مطرح می شود خوب یک شبکه ارتباطی بین شرکت کنندگان بوجود می آید.

    از جمله افرادی که در این کنفرانس شرکت کردند و یادم هست من دو بار در این کنفرانس شرکت کردم که از من خواسته بودند یک گروه کار زنان را تشکیل دهم از آمریکا خوب البته آقای اسپیگل که برگزارکننده این کنفرانس هست خانم جودی تیافه است که استاد دانشگاه دفاع ملی آمریکاست و سابقه اش تحلیلگر سازمان سیا بوده است و یک شخص عالیرتبه از وزارت دفاع یونان سفیر سابق کانادا از مصر یک نفر، از وزارت خارجه سوئد نماینده اتحادیه اروپا از کشور اسرائیل آقای دیوید من نشریت که استاد ایران شناسی در یکی از دانشگاه هاشون هستند آقای یو سی ال فر هستند که سابقا ده سال افسر اطلاعاتی بودند و الان یک مجله اینترنتی به نام لیموی تلخ را پخش می کنند، از لبنان یک افسر بازنشسته از اردن یک وزیر بازنشسته به هر حال 051 نفر از کشورهای مختلف خاورمیانه از جمله ایران می آیند به این کشورها.

    هاله اسفندیاری

    در ارتباط با مسایل جوانان مثالی برای شما بزنم اتفاق 81 تیر که در ایران افتاد من با آقای دکتر جهانبگلو تماس گرفتم و خواهش کردم بیایند مرکز ویلسون و یک صحبتی در ارتباط با آن حادثه و مسئله رفراندوم و غیره و ذالک کنند. ایشان گفتند که ترجیح می دهند اشاره به صحبت جوانان بکنند در چهارچوب مطرح کردن مسائل روشنفکران و ما هم پذیرفتیم و آمدند صحبتشان را کردند. ولی بعد از آن واقعه ایران اخیرا امسال الان اینجا که من نشستم آقای افشاری یک بورس مطالعاتی از آن صندوق دموکراسی ned گرفتند یعنی به هر حال این رابطه ها هم کماکان ادامه دارد.
    هاله اسفندیاری

    برای خیلی ها ورودشان برنامه خاورمیانه مرکز ویلسون بود یعنی یک نوع شاهراهی بود برای آوردن این سخنرانان از ایران و آشنا کردن آنها با مراکز تحقیقاتی همانطور که قبلا گفتم با سیاست سازان که اینکه منجر شود که دعوت بشوند به مراکز تحقیقاتی بورس تحقیقاتی بگیرند و در ارتباط با آقای دکتر جهانبگلو دقیقا این اتفاق افتاد.
    هاله اسفندیاری

    دانشگاه ها بالاخره از بنیادها کمک می گیرند همانطور که گفتم از بورس های مطالعاتی می دهند جلسات می گذارند و مثلا الان یکی از این مراکز خیلی فعال در ارتباط با ایران دانشگاه هاروارد هست که الان آقای دکتر سازگارا آنجا یک بورس مطالعاتی دارند.
    یحیی کیان تاج بخش
     
    یک استراتژی کلی بنیاد سوروس دارد که در پنج شش برنامه در واقع برای این یارگیری اساتید و دانشجوها استفاده می شود فهرست وار من عرض می کنم یک برنامه آی فل برنامه آشکار یک سازمانی که متعلق به بنیاد سوروس است که برنامه آشکارش کمک به کتابخانه های دانشگاه ایران برای دسترسی بیشتر به منابع دیجیتالی است اما آن بعد دو شبکه سازی به چه شکلی عملیاتی می شد تفاهم نامه ای که آی فل و ایرانیان انجام می خواستند بدهند با دو شرط بوده است شرط یک این است که یک نهاد جدید در ایران تاسیس بشود که ترجیحا این نهاد نهاد غیردولتی باشد یعنی از جامعه مدنی باشد و از بدنه وزارت علوم و از یک نهاد مثل کتابخانه ملی بیاید بیرون و در قالب یک چیزی مثل انجمن کتابداران دانشگاهی تاسیس بشود و این طرف آی فل شود شرط دوم این است که یک فرد یک شخص به عنوان رابط به آی فل معرفی شود و نقش این رابط سفر کردن به کنفرانس ها و نشست های اروپا و نهایتا آوردن آن نهاد ngo به عنوان یک عضو در شبکه های بین المللی که در واقع در آن بنیاد سوروس حضور قوی داشته.

    هاله اسفندیاری
     
    بودجه مرکز از دو راه تامین می شود بودجه اجرایی مرکز را کنگره آمریکا تامین می کند ولی بودجه برنامه ها را باید خود برنامه ها از طریق بنیادها، بخش خصوصی و افراد تامین کنند. موقعی که با من در ارتباط با مسائل خاورمیانه تماس گرفتند.
    یحیی کیان تاج بخش
     
    اینکه دولت آمریکا به بنیاد سوروس مجوز فعالیت پروژه در ایران داده می شود نشان می دهد که علیرغم تفاوتهای سیاستهایی که خود آقای سوروس و بنیاد سوروی با حزب جمهوریخواه آقای بوش دارند در برنامه های مربوط به ایران اینجا مشترکند چون بهرحال مجوز دولتی داده شده به این بنیاد.
    هاله اسفندیاری
     
    بنیاد سوروس در زمینه های مختلف کار می کند فرهنگ سازی می کند نهادهای مدنی زنان را تقویت می کند مثلا این کار را در گرجستان کرد.
     
    نهادهای آموزشی و بهداشتی را تقویت می کند و رسانه های گروهی داخل کشورها و خارج کشورها را که مخالف با آن کشور هستند تقویت می کند و از این قبیل فعالیتها در داخل کشور و در داخل آمریکا بورس های مختلف و کمکهای مالی به برنامه های مختلف در زمینه کشورهای مختلف می کند.
    طی این سالهایی که ما با بنیاد سوروس کار کردیم یعنی اینها سه بودجه در ارتباط با برنامه ایران به ما دادند.
     
    رامین جهانبگلو
     
    جالب اینجا بود که یکسری از این افرادی که در آن کنفرانسهای وودی ویلسون بودند در کنفرانسهای یوسی اله هم شرکت داشتند و می آمدند و بنابراین همدیگر را می دیدند و می توانستند افراد دیگر را مرتب در آنجا ببینند. طبیعتا این حلقه هم شکل مهمی به خودش می گرفت و می توانست یک کار خیلی عملیاتی مهمی را که می خواهد انجام بدهد تقریبا تمام این حلقه ها وقتی در کنار هم قرار می گیرند به این صورت بود که ما می بینیم که یک فعالیتی که سفارتخانه ها داشتند چه در وجه اروپای شرقی و چه در وجه اروپای غربی و چه فعالیتی که خانم اسفندیاری و نهاد وودرو ویلسون داشتند در دعوت ایرانیان و بعد از دعوت به بورس دادن به یکسری از ایرانیانی که می توانستند بروند و یک مدتی در آمریکا بمانند.


    هاله اسفندیاری
     
    هدف اصلی هم واقعا در تماس با این گروهها به نظر من یک نوع شناسایی افراد کلیدی هست. شناسایی افراد کلیدی برای دعوت کردن. حالا افراد کلیدی به این جلسات و سخنرانی ها و کنفرانسها یعنی ارتباط دادن آنها به این شبکه وسیع که در داخل و خارج است.




    shotokanpoloto
    »» comments ()
    »» سریال چارخونه »» date:86/4/22 «» 9:19 ص
    بنابر نظر سنجی از تعدادی از شهروندان مناطق مختلف تهران، بیشتر مخاطبان «چارخانه» معتقدند بازی بازیگران این سریال تکراری است و صدای جیغ بازیگر زن آن غیرقابل تحمل است.
    بنابر نظر سنجی از تعدادی از شهروندان مناطق مختلف تهران، بیشتر مخاطبان «چارخانه» معتقدند بازی بازیگران این سریال تکراری است و صدای جیغ بازیگر زن آن غیرقابل تحمل است.
    از تعدادی از شهروندان تهران حاکی از آن است که سریال در قسمت‌های پخش شده به خاطر بازیگران و موضوعات تکراری خیلی مورد توجه مخاطبان قرار نگرفته و تنها رضا شفیعی جم، تیپ متفاوت و جذب کننده بوده است.
    خانمی ۴۵ ساله، خانه‌دار و ساکن منطقه ۴، با بیان این مطلب که دوست داشتم سریال «چارخونه» را به خاطر خنده دار بودن ببینم می‌گوید: خنده دار نیست. بلکه اعصاب خرد کن شده است. بازیگران بازی‌های تکراری و مصنوعی دارند و موضوعات داستانش اصلا جالب نیست.
    مرد ۳۲ ساله، ساکن منطقه آزادی با اشاره به خنده‌دار بودن سریال «چار خونه» توضیح می‌دهد: چنین مجموعه‌هایی را نباید با دید نقادانه نگاه کرد و اتفاقا وقتی خسته از کار به خانه می روی خوب است که چنین مجموعه‌های از تلویزیون پخش شود.
    خانم ۲۸ ساله ساکن منطقه ۶ و لیسانس معتقد است: چه لزومی دارد که مجموعه‌هایی از تلویزیون پخش شود که در آن‌ها دائما زن و شوهرها با هم دعوا می‌کنند و اصلا خانم خانه در سریال چار خونه فقط در سریال‌های مختلف جیغ می‌زند.
    مرد ۴۷ ساله دیپلم و ساکن منطقه ۱۲ با بیان این مطلب که در خصوص سریال‌های طنز تلویزیون باید گفت «امسال دریغ از پارسال» می‌گوید: بازی‌ها، سوژه و کارگردانی این سریال دریغ از سال‌های گذشته است و حرف تازه‌یی ندارد و فقط وقت پرکن است.
    پسر ۲۲ ساله ساکن منطقه ۲ تهران با بیان این مطلب که سریال «چارخونه»، لوس و بی مزه است می‌گوید: چارخونه بر خلاف اسمی که برایش انتخاب شده، اصلا چارچوب ندارد و یک داستانی تکراری با بازیگران تکراری است و امید نمی‌رود که بهتر از این شود.
    دختر ۲۳ ساله دانشجوی رشته جغرافیایی ساکن منطقه‌ ۱۴ ، سریال چارخونه را تقلیدی از برنامه‌های نقطه چین، پاورچین، خانه به دوش، می‌داند و می‌گوید: شخصیت مادر خانه خیلی جیغ می‌زند و من و خانواده‌ام تمایلی به دیدن این سریال نداریم.
    وی معتقد است نوشته‌های سروش صحت در مجموعه‌هایی که عطاران و مهران مدیری کارگردانی آن را برعهده داشته موفق‌تر بوده است.
    دانشجوی رشته فلسفه ۲۵ ساله، ساکن شهرک غرب با بیان این مطلب که بازی‌های سریال «چار خونه» هنوز جا نیفتاده است می‌گوید: داستان‌های این مجموعه پیش پا افتاده است و به غیر از شفیعی جم که تیپ متفاوتی از تیپ‌های گذشته‌اش دارد بقیه تیپ جدیدی ندارد و کارهای قبلی‌ را تکرار می‌کنند.
    خانم ۶۳ ساله خانه‌دار و ساکن منطقه ۱۴ با انتقاد از جیغ زدن شخصیت مادر خانواده می‌گوید: به نظر می‌رسد سریال بیشتر مسخره بازی و لوس بازی است و برای بچه‌های زیر ۵ سال ساخته شده است.
    دختر ۱۹ ساله و ساکن منطقه ۳، با بیان این مطلب که سریال «چارخونه»، داستان‌های قشنگی ندارد اظهار می‌کند: بازی‌ها بیشتر در محیط بسته‌ای اتقاق می‌افتد و شخصیت‌ها از چهاردیواری خانه و محل کار بیرون نمی‌رود و در ضمن بازیگرانش هم تکراری شده‌اند.
    دختر ۳۲ ساله و ساکن منطقه‌ ۱ تهران، سریال «چارخونه» را بی مزه توصیف می‌کند و می‌گوید: داستان سریال چارخونه بی‌معنی و مفهوم بازی‌ها هم تکراری است و به دل نمی‌چسبد و علاقه‌ای به دنبال کردن آن در شب‌های بعد ندارم.


    shotokanpoloto
    »» comments ()
    »» توسط یک بازیگر زن انجام شد دیروز اهانت به دفاع مقدس؛امروز اهانت »» date:86/4/16 «» 2:5 ع

    ف .م(فاطمه معتمد آریا!) بازیگر مطرح سینما که به تازگی در سفری به آمریکا در کنفرانس دستاوردها  و چالشهای ایران شرکت کرده  طی مصاحبه ای نظرات شایان توجه و قابل تاملی را بیان کرده است.


     به گزارش رجانیوز،کنفرانس دستاوردها و چالشهای ایران به همت بنیاد پژوهشهای ایران که مورد حمایت جدی مراکز امنیتی آمریکا قرار دارد در ایالت مریلند برگزارشده و برای شرکت در آن از برخی بازیگران زن ایرانی دعوت به عمل آمد، اما وزارت خارجه آمریکا از میان آنان تنها به ف.م اجازه حضور در آمریکا را داد.

     

    ف. م  در حاشیه این کنفرانس و درمصاحبه با رادیو فردا (وابسته به سیا) با تقسیم بندی نسلهای معاصر ایران به نسل  قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و متولدین سالهای انقلاب گفته است که در سالهای بعد از انقلاب پیدایش سبک جدیدی در فیلمسازی که با حذف سه عامل سکس، خشونت و الکل همراه بود، عملا سینمای  ایران را از مهم ترین وجوه جاذبه در سینما محروم کرد و در نتیجه زنان در  سینما حذف شدند.

     

    وی توضیح نداد در صورت حذف زنان از سینمای ایران ،امثال وی در سینمای کدام کشور و کدام نظام مطرح و مشهور شده اند.

     

    بنا بر این گزارش، وی در ادامه مصاحبه خود سینمای ایران را در دوره پس از انقلاب و با حضور مدیرانی چون بهشتی و انوار را مترقی ارزیابی نمود و گفت: ولی امروز در سینمای ایران، زنان حضوری بی کفایت و سطحی دارند. 

     

    گفتنی است این بازیگر زن که ید طولایی در مصاحبه های این چنینی و در حمایت از حقوق به ظاهر از دست رفته زنان در سینمای ایران در سالهای پس از انقلاب و تمسخر ارزشهای دینی ملت ایران دارد،پیش از این نیز به همراه ح . ج  بازیگر هم تیمی خود در فیلمهای متعدد، به استهزاء برخی سروده های مذهبی و انقلابی پرداخته  و هشت سال دفاع مقدس را مورد توهین و هتاکی قرارداده بود.

    منبع:رجانیوز



    shotokanpoloto
    »» comments ()
    »» ضارب دانشجویان دختر مقابل سفارت انگلیس کیست؟ »» date:86/4/2 «» 8:48 ص

    فیلم برداشته‌شده از تجمع دانشجویان برخی تشکل‌های دانشجویی، از ضرب و شتم غیرمنتظره دانشجویان دختر به دست یک لباس‌شخصی حکایت دارد.

    به گزارش خبرنگار «بازتاب»، در این فیلم که مربوط به پنجشنبه گذشته است، دیده می‌شود پس از آن‌که حدود سی دختر دانشجو، شعارهایی سر داده و پیشروی می‌کنند، به جای پلیس‌های زن، شماری از سربازان نیروی انتظامی مجهز به سپر و کلاه ایمنی، جلوی آنان را سد کرده و مانعشان می‌شوند، اما ناگهان یک چهره لباس‌شخصی که هویت او معلوم نیست، وارد معرکه شده و با حضور در میان دختران دانشجو، به ضرب و شتم چند تن از آنان می‌پردازد.

    برای دیدن این فیلم، کلیک کنید.



    shotokanpoloto
    »» comments ()
    »» زندگینامه شهید چمران »» date:86/4/1 «» 8:54 ص

    بِسْمِ‏الله الرََّّحْمنِ الرََّّحیمِ

    من‏المؤمنین‏رجال‏صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی‏نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا.

    «قرآن کریم- الاحزاب آیه23»

    سخن گفتن از شهیدی با ابعاد گوناگون، ‌از اسوه‏ای که جمع اضداد بود، از آهن و اشک، ‌از شیر بیشة نبرد و عارف شب‏های قیرگون، از پدر یتیمان و دشمن سرسخت کافران بسیار سخت بلکه محال است.

    سخن گفتن از شهید دکتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی(ع)، این مالک‏اشتر جنوب لبنان و حمزة کربلای خوزستان سخت و دشوار است. چرا که حتی نمی‏توان یکی از ابعاد وجودی او را آنگونه که هست، توصیف کرد و نبایست انتظار داشت که بتوانیم تصویر کاملی در این مختصر از او ترسیم نمایئم، که مردان و رهروان راه علی(ع) و حسین(ع) را با این کلمات مادی و معیارهای خاکی نمی‏شود توصیف نمود و سنجید.

    این مروری است گذرا و سریع، بر حیات کوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ایثار، عشق و فداکاری شهید دکتر مصطفی چمران.

    تـولد:

    دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد.

    تحصیـلات:

    وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشتة الکترومکانیک فارغ‏التحصیل شد و یک‏سال به تدریس در دانشکدة‌ فنی پرداخت.

    وی در همة دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقات‏علمی در جمع معروف‏ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا برکلی- با ممتازترین درجة علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.


    فعـالیت‏های اجتماعی:

    از 15سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت‏الله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می‏کرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت‏نفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت‏ملی ایران در کشمکش‏های مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق،‌ به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت‏ترین مبارزه‏ها و مسئولیت‏های او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناک‏ترین مأموریت‏ها را در سخت‏‏ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

    در امریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین‏بار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایه‏ریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار می‏رفت که به دلیل این فعالیت‏ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می‏شود. پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام‏خمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت‏ساز می‏زند و همه پل‏ها را پشت‏سر خود خراب می‏کند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم‏فکر، رهسپار مصر می‏شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر،‌ سخت‏ترین دوره‏های چریکی و جنگ‏های پارتیزانی را می‏آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می‏شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهدة او گذارده می‏شود.

    به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی‏گرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقة مسلمین می‏شود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی‏توان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید می‏کند که مات هنوز نمی‏دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیة دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه می‏دهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند.

    در لبنـان:

    بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می‏کند و لذا دکتر چمران رهسپار لبنان می‏شود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.

    او به کمک امام موسی‏صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پی‏ریزی نموده که در میان توطئه‏ها و دشمنی‏های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحة شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده می‏کند و علی‏گونه در معرکه‏های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می‏رود و در طوفان‏های سهمناک سرنوشت، حسین‏وار به استقبال شهادت می‏تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستم‏گران روزگار، صهیونیزم اشغال‏گر و هم‏دستان خونخوار آنها، راست‏گرایان «فالانژ»، به اهتزاز درمی‏آورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله‏های بلند کوه‏های جبل‏عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانی‏ها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابان‏های داغ و بر دامنة کوه‏های مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

    پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران:

    دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز می‏گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می‏گذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می‏پردازد و همة تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه‏های پاسداران انقلاب در سعدآباد می‏کند. سپس در شغل معاونت نخست‏وزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر می‏اندازد تا سریع‏تر و قاطعانه‏تر مسئله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیة فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و ارادة آهینن و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت می‏گردد.

    در کردستـان:

    در آن شب مخوف پاوه، همة امیدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل‏شکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتل‏عام شده بودند و همة شهر و تمام پستی و بلندی‏ها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه به ‏لحظه نزدیک‏تر می‏شد. باران گلوله می‏بارید و می‏رفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق گردد. ولی دکتر چمران با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقی‏مانده را نجات دهد و شهر مصیبت‏زده را از سقوط حتمی برهاند.

    آنگاه فرمان انقلابی امام‏خمینی(ره) صادر شد. فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهدة دکتر چمران واگذار شد.

    رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همة تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت،‌قدرت رهبری و برنامه‏ریزی دکتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت و عالی‏ترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانی‏ها به وقوع پیوست و در عرض 15 روز شهرها و راه‏ها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیروهای انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند.

    وزارت دفـاع:

    دکتر چمران بعد از این پیروزی بی‏نظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالیقدر انقلاب، امام‏خمینی(ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید.

    در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی، به یک سلسله برنامه‏های وسیع بنیادی دست زد که پاک‏سازی ارتش و پیاده کردن برنامه‏های اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی ملت، ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت  استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود برساند.

    مجلـس:

    دکتر مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش،‌ حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشتة ‌ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود. در یکی از نیایش‏های خود بعد از انتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر می‏گوید: «خدایا، مردم آنقدر به من  محبت کرده‏اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده‏اند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می‏بینم که نمی‏توانم از عهده آن به درآیم. خدایا، تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایستة این همه مهر و محبت باشم.»

    وی سپس به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورایعالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا بطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.

    در خوزستـان:

    گروهی از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگ‏های نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کم‏کم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ و شیرین،‌ پیروزی‏ها و شکست‏ها، شهامت‏ها و شهادت‏ها و ایثارگری‏های آنان بودند، به گوشه‏ای از این خدمات که دکترچمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آنها نبود، آگاهی دارند.

    ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ‏های نامنظم یکی از این برنامه‏ها بود که به کمک آن، جاده‏های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ‏های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یک‏ماه، آب کارون را به طرف تانک‏های دشمن روانه ساخت، به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقب‏نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور دارند.

    یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوة جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود؛ چیزی که ابرقدرت‏ها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر بوجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین‏بار نیروهایی بین دویست تا یک‏هزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به کمک دیگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدت‏ها مقاومت کنند.

    محرم ماه شهادت و پیروزی سوسنگرد:

    پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دل‏بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومین‏بار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانک‏های او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادی از آنان توانستند به داخل شهر راه یابند.

    دکتر چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، ‌با فشار و تلاش فراوان خود و آیت‏الله خامنه‏ای، ارتش را آماده ساخت که برای اولین‏بار دست به یک حمله خطرناک و حماسه‏‏آفرین نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و با نظمی نو و شیوه‏ای جدید از جانب جادة اهواز- سوسنگرد  به دشمن یورش بردند. شهیدچمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می‏شتافت که در محاصرة تانک‏های دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقة‌ محاصرة دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بیشتر بود و او همیشه به دامان خطر فرو می‏رفت. در این هنگام بود که نبرد سختی درگرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانک‏ها به او حمله کردند و او همچون شیری در میدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه‏ای به نقطه‏ای دیگر و از سنگری به سنگری دیگر می‏رفت. کماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلولة خود گرفته بودند، تانک‏ها به سوی او تیراندازی می‏کردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابک، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسین(ع) و در راه حسین(ع). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می‏داد. در همین اثناء، هم‏رزم باوفایش به شهادت رسید و او یک‏تنه به نبرد حسین‏گونه خود ادامه می‏داد و به سوی دشمن حمله می‏برد. هرچه تنور جنگ گرم‏تر کی‏شد و آتش حمله بیشتر زبانه می‏کشید، چهرة ملکوتی او، این مرد راستین خدا و سرباز حسین(ع)، گلگون‏تر وشوق به شهادتش افزون‏تر می‏شد تا آنکه در حین «رقص چنین میانه میدان» از دو قسمت پای چپ زخمی شد. خون گرم او با خاک کربلای خوزستان درهم آمیخت و نقشی زیبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفرید و هنوز هم گرمی قطرات خون او گرمی‏بخش رزمندگان باوفای اسلام و سرخی خونش الهام‏بخش پیروزی نهایی و بزرگ آنان است.

    با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد. سربازان صدام از یورش این شیر میدان گریخته و او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود، به داخل کامیون نشست و با لبانی متبسم، دیگران را نوید پیروزی می‏داد.

    خبر زخمی شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزدیکی دروازة سوسنگرد، شور و هیجانی آمیخته با خشم و اراده و شجاعت در یاران او و سایر رزمندگان افکند که بی‏محابا به پیش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمندة مؤمن را از چنگال صدامیان نجات بخشیدند. دکتر چمران با همان کامیونی که خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگ‏های نامنظم و دوباره با پای زخمی و دردمند به ارشاد یاران وفادار خود پرداخت. جالب اینجا بود که در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسة مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهیدفلاحی، فرماندة لشگر 92، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نمایندة امام در سپاه پاسداران (شهیدمحلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد و درهمان حال و همان شب، پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله‏کبر را مطرح کرد.

    آغاز حرکت مجدد:

    به رغم اصرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگ‏های نامنظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالی که در کنار بسترش و در مقابلش نقشه‏های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خودی نصب شده بود و او که قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها می‏نگریست و مرتب طرح‏های جالب و پیشنهادات سازنده در زمینه‏های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می‏داد. کم‏کم زخم‏های پای او التیام می‏یافت و او دیگر نمی‏توانست سکون را تحمل  کند و با چوب زیربغل به پا خاست و بازهم آمادة رفتن به جبهه شد.

    به دنبال نبرد بیست و هشتم صفر (پانزدهم دی‏ماه 59) که منجر به شکست قسمتی از نیروهای ماشد و فاجعة هویزه به بار آمد، دیگر تاب نشستن نیاورد، تعدادی از رزمندگان شجاع و جان بر کف را از جبهه فرسیه انتخاب کرد و با چند هلیکوپتر که خود فرماندهی آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زیربغل دست به عملی بی‏سابقه و انتحاری زد. او در حالی که از درد جنگ به خود می‏پیچید و از ناراحتی می‏خروشید، آمادة حمله به نیروهای پشت جبهه و تدارکاتی دشمن در جاده جفیر به طلایه شد که به خاطر آتش شدید دشمن، هلیکوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هویزه بگذرند و حملة هوایی دشمن هلیکوپترها را مجبور به بازگشت ساخت که وی از این بازگشت سخت ناراحت و عصبانی بود.

    دیدار امام امت:

    بالاخره در اسفند ماه 59 چوب زیربغل را نیز کنار گذاشت و با کمی ناراحتی راه می‏رفت و همراه با هم‏رزمانش از یکایک جبهه‏های نبرد در اهواز دیدن کرد.

    پس از زخمی شدن، ‌اولین‏بار، برای دیدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصی به سخنانش گوش می‏داد، او و همة رزمندگان را دعا می‏کرد و رهنمودهای لازم را ارائه می‏داد.

    دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبهه‏ها وجود داشت دائماً رنج می‏برد و تلاش می‏کرد که با ارائه پیشنهادات و برنامه‏های ابتکاری حرکتی بوجود آورد و اغلب این حرکت‏ها را توسط رزمندگان شجاع و جان‏برکف ستاد نیز عملی می‏ساخت. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپه‏های الله‏اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است، رسانده تا ارتباط شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. بالاخره در سی‏ویکم اردیبهشت ماه سال شصت، با یک حملة‌ هماهنگ و برق‏آسا، ارتفاعات الله‏اکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود. شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمرة اولین کسانی بود که پای به ارتفاعات الله‏اکبر گذاشت؛ درحالی که دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت می‏کرد. او و فرماندة شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد، با تعدادی از جان برکفان و یاران خود توانستند با فداکاری و قدرت تمام تپه‏های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالی که دیگران در هاله‏ای از ناباوری به این اقدام جسورانه می‏نگریستند.

    پس از پیروزی ارتفاعات الله‏اکبر، اصرار داشت نیروهای ما هرچه زودتر، قبل از اینکه دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، به سوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و شهیدچمران خود طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری جان بر کف ستاد جنگ‏های نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.

    فتح دهلاویه، در نوع خود عملی جسورانه و خطرناک و غرورآفرین بود. نیروهای مؤمن ستاد پلی بر روی رودخانة کرخه زدند، پلی ابتکاری و چریکی که خود ساخته بودند. از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای برگ فتح کردند. این اولین پیروزی پس از عزل بنی‏صدر از فرماندهی کل قوا بود که به عنوان طلیعة پیروزی‏های دیگر به حساب آمد.

    در سی‏ام خردادماه سال شصت، یعنی یک‏ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله‏اکبر، در جلسة فوق‏العاده شورایعالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت‏الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک وسکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.

    این آخرین جلسة شورایعالی دفاع بود که شهیدچمران در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غم‏انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.

    به سوی قربانگاه:

    در سحرگاه سی‏ویکم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکترچمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دسته‏ای از دوستان صمیمی او می‏گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می‏نگریستند. از در و دیوار، ‌از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می‏وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه‏ای بزرگ و زلزله‏ای وحشتناک بودند. شهیدچمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظة حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آمادة حرکت به جبهه است.»

    همة‌ اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می‏کردند و با نگاه‏های اندوه‏بار تا آنجا که چشم می‏دید و گوش می‎‏شنید، او و همراهانش را دنبال می‏کردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می‏کرد.

    دکتر چمران، شب قبل در آخرین جلسة مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی‏سابقه‏ای نصیحت کرده بود و خدا می‏داند که در پس چهرة ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج‏ها، شنیدن دروغ و تهمت‏ها و دم‏برنیاوردن‏ها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسدیه بودند و اینک او خود به قربانگاه می‏رفت. سال‏ها یاران و تربیت‏شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش‏های سخت محک می‏زد و می‏آزمود، او را هر چه بیشتر می‏گداخت و روحش را صیقل می‏داد تا قربانی عالیتری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون. «من چیزهایی می‏دانم که شما نمی‏دانید.»

    به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت‏الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین‏بار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همة رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده‏شان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره‏ای نورانی و دلی والامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‏برد.»

    خداوند ثابت کرد که او را دوست می‏دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.

    شهـادت:

    سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظی و دیده‏بوسی کرد، به همة سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیک‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی‏های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‏ای جانکاه بودند که خمپاره‏ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‏های صدامیان، یکی از نمونه‏های کامل انسانی که مایة‌ مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان‏های علی‏گونه و یکی از یاران باوفای امام‏خمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.

    ترکش خمپارة دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکش‏های دیگر صورت و سینة دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهرة ملکوتی و متبسم و در عین‏حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخن‏ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگان نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.

    در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکترچمران نامیده شد، کمک‏های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی‏جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»

    از شهادت انسان‏ساز سردار پرافتخار اسلام، این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حرکت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلکه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خاستند و حتی ملل مستضعف و زاده دنیا غرق در حسرت و ماتم گردیدند.

    امواج خروشان مردم حق‏شناس ما، خشمگین از این جنایت صدام و اندوهبار و اشک‏آلود،‌ پیکر پاک او را در اهواز و تهران تشییع کردند که «انالله و انّاالیه راجعون.»

    بلی، این‏چنین زندگی سراسر تلاش و مبارزة خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و این‏چنین در کربلای خوزستان در جهاد و نبرد رویاروی علیه باطل، حسین‏گونه به خاک شهادت افتاد و به ملکوت اعلی عروج کرد و به آرزوی دیرین خود که قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود، نایل گشت. خدایش رحمت کند و او را با حسین(ع) و شهدای کربلا محشور گرداند.

    والسلام علی من‏اتبع‏الهدی



    shotokanpoloto
    »» comments ()
    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    »» Posts Title
    گوشی موبایل Apple iPhone
    [عناوین آرشیوشده]
    شاهان، حاکم بر مردم اند و دانشمندان، حاکم بر شاهان . [امام صادق علیه السلام] برای عضو شدن در خبرنامه ابتدا نام و سپس ایمیل خود را وارد کنید.





    Powered by WebGozar

    Google Page Rank